مرگ مدرسه یا مدرسه زندگی؟ بررسی فیلم انجمن شاعران مرده
میخواهیم درباره این دو مفهوم متضاد یعنی مرگ و زندگی و نسبتشان با مدرسه کمی بیشتر صحبت کنیم. هر چند تعبیر “مرگ مدرسه” بیش از آن که معنایی واقعی داشته باشد حالتی استعاری دارد اما خیلی هم دور از واقع نیست.
در مقالات قبلی دیدیم که علاوه بر منتقدان خارجی مدرسه، بعضی از اندیشمندان و پژوهشگران ایرانی نیز از مرگ مدرسه نام برده بودند. به طور کلی منظور از مرگ مدرسه کنار گذاشتن مدرسه با همه ویژگیهای مثبت و منفیاش نیست.
با وجود این که آسیبها و سرکوبگری نظام یکدستکننده مدرسه صدای خیلی ها را به اعتراض بلند کرده، اما شاید دیدگاه غالب این باشد: ” مرگ بر مدرسه مرده”. وگرنه مدرسهای که در آن زندگی جریان دارد چرا باید برایش آرزوی مرگ داشت؟.
پس، موضوع اصلی جریان داشتن یا نداشتن زندگی در مدرسه است. مدرسهای که با جریان زندگی ارتباطش را از دست داده باشد قبل از این که کشته شود مرده است. به قول حافظ شاعر بزرگ ایرانی “… بر او نمرده به فتوای من نماز کنید”!
ما نیز تحلیلی بر فیلم انجمن شاعران مرده را بهانه کردیم تا دور هم جمع شویم و بیشتر فکر کنیم. به راستی مدرسه زندگی چیست؟ چگونه است؟ و کجا است؟.
در حین بررسی فیلم موضوعات و پرسشهای مهمی را طرح میکنیم تا فهم وسیعتری نسبت به موضوع مدرسه پیدا کنیم.
مسئله مدرسه
اول باید بپرسیم مدرسه چیست تا بعد، مسئله مدرسه را بفهمیم. مدرسه، در ساختمان، تجهیزات و کارکنان خلاصه نمیشود. باید دید مدرسه میتواند پرورنده باشد یا نه؟ میتواند انسان را پرورش دهد یا نه؟
مدرسه مرده یا مسئلهدار، بچهها را مچاله میکند. چرا؟ چون میخواهد لباسی یکدست را تن بچهها با قد و قواره متفاوت کند. چون میخواهد یک سلیقه و نظم یا انضباط خاص را تحمیل کند بی آنکه مورد پذیرش مخاطبان باشد. طبیعی است که دانشآموزان لباسی که اندازهشان نیست یا احساس خوبی به آن ندارند تن نمیکنند.
این مدرسه نمیتواند شدن یا انسان شدن یا انسان آزاد شدن را تحقق بخشد.
مدرسه سه مرتبه دارد:
- داشتن: برخورداری از امکانات مادی، خدمت به بازار
- بودن: هویتسازی کردن، خدمتگزاری ایدئولوژی
- شدن: برخورداری از خلاقیت و شدن(becoming) برای انسان
در مرتبه اول و دوم، مدرسه زنده نیست هر چند هر روز از دانشآموزان پر و خالی میشود. اما در مرتبه سوم است که مدرسه زنده است: مدرسه زندگی.
مسئله مدرسه در ایران در گیر و دار داشتن و بودن است. نظام بازار، خانوادهها، دولت همگی از مدرسه محصول، کالا یا فردی که با هویت خاص خود بتواند شغلی را تصدی کند میخواهند. این که آدم شدن محقق شود یا نه بیشتر دغدغهای اخلاقی یا شخصی باقی میماند. معلوم نیست که کسانی که منتظر خروجی مدرسه هستند تا کارایی اداره، کارخانه و منصبهای نیازمند یک فرد فارغالتحصیل را محقق کنند چقدر دغدغه انسان شدن را داشته باشند.
مدرسه زندگی
بچهها در مدرسه زندگی یا مدرسه زنده، چگونه فکر کردن، چگونه متفاوت دیدن، حل مسئله و طرح مسئله را یاد میگیرند. در حین تحصیل دانشآموزان از یادگیری لذت میبرند. مدرسه زندگی در خدمت خودشکوفایی است. والدین هم در تعامل با چنین مدرسهای شکوفا میشوند زیرا در تربیت همراه فرزندانشان شده و به جای تحمیل زور، سعی میکنند تنوع سلیقه و استعداد آنان را به رسمیت بشناسند.
با وجود این که فیلم انجمن شاعران مرده به روایت مرگ مدارس پرداخته، ما میتوانیم در جستجوی زندگی یا مدرسه زندگی باشیم. فیلم به دورانی مربوط است که بحران مرگ مدارس در جهان برجسته شده است. مدارس با بحرانهای مالی و ایدئولوژیک مواجه هستند.
در این فضای دلگیر و ملالآور، یک انسان و یک معلم خلاق در جستجوی راه و روزنی برای تنفس و نور در مدرسه است. معلم در برابر شعارهای سنتی رایج مقاومت میکند تا همه بیاموزیم که چیزهای مهمتری هم هست. چیزهایی که محمر و اساس مدرسه زندگی هستند:
- عشق
- حقیقت
- زیبایی
- عدالت
این فیلم میخواهد به ما بگوید آدمها با آن شعارهای مدرسه سنتی الزاماً آدم نمیشوند. باید در جستجوی چیزهای دیگری نیز برای زندگی باشیم. آدمها با پذیرش نظم و انضباط مدرسه آدم نمیشوند. آدمها با موفقیت در کنکور، شاگرد اول شدن، نخبه شدن، افتخار کسب کردن برای مدرسه و … آدم نمیشوند.
مدرسه فیلم انجمن شاعران مرده مدرسه زندگی نیست. چرا؟ چون از هنر، ادبیات و زندگی خالی و دنبال حفظ سنتهایی ایستا و شاید پوسیده است. سنتهایی که نیاز به بازنگری دارند اما محافظان سنت یا محافظهکاران (conservatists) میخواهند تا ابد آن را دست نخورده حفظ کنند.
آیا این مدرسه میتوانست مدرسه زندگی باشد اما به سنتها نیز توجهی داشته باشد؟ بله. شاید میتوانست. اگر سنتها به روز یا روزآمد شوند، اگر اجازه نقادی داده شود تا سنتها در تعادلی با معنا و نیاز زندگی امروز قرار بگیرند مدرسه نیز میتواند با نگاهی صحیح به گذشته، در مسیر آینده نیز قدم بگذارد.
نقش هنر و خلاقیت در مدرسه زندگی
همان طور که گفته شد جریان غالب مدرسه انجمن شاعران مرده مدرسه زندگی نیست. اما چرا؟ این مدرسه خالی از شور، احساس، هنر، ادبیات و به یک معنا، خلاقیت است. حتی ادبیات نیز قرار است به صورت مکانیکی در قالب جداول و منحنیهای ریاضیوار تدریس شود. ادبیات به جای برانگیختن شور زندگی، به درسی برای حفظ کردن وزنها، تاریخ و اعداد و ارقام کم اهمیت تبدیل شده است.
در کلیپ زیر، مطالبی درباره نقش خلاقیت در مدرسه را میشنویم. این بخش، برشی از برنامه زنده اینستاگرامی مدرسه ایرانی هنر و خلاقیت با موضوع ” مرگ مدرسه یا مدرسه زندگی: بررسی فیلم انجمن شاعران مرده” است.
پس در مدرسه مرده، ادبیات از لیست دروس غایب نیست اما از معنای درست خودش تهی شده است. مسخ شده است. هنر نیست یا اگر هست مجالی برای بیان و شکوفایی نیست. اخلاق، خلاقیت، معنویت یا امور پرورشی به صورتی جدا از زندگی حاضرند اما شور و شوقی ایجاد نمیکنند.
در مدرسه زندگی، خلاقیت کار مدرسه است؛ بنیان مدرسه است؛ جریان زنده مدرسه است. خلاقیت درسی در کنار دیگر دروس یا زنگی کنار دیگر زنگها نیست. در مدرسه مردگی، خلاقیت زنگ زده اما در مدرسه زندگی، خلاقیت، شور شکوفایی و شوق یادگیری است.
در مدرسه زندگی دانشآموزان اجازه اشتباه کردن دارند چون ما از طریق خطاها و نیز اصلاح خطاهایمان یاد میگیریم و میآموزیم. در مدرسه زندگی، اشتباهات سرکوب نمیشوند و با هدایت معلم و غنای محیط به فرصتی برای رشد و شکوفایی بدل میشوند.
بعضی از این کارهای کوچک و اقداماتی هر چند ناچیز میتواند همه چیز مدرسه را دگرگون کند:
- به قانون “هم” بیشتر توجه کنیم
- دانشآموزان را مطیع و بله قربان گو بار نیاوریم
- همه چیز را قطعی، صد در صد درست و بی چون و چرا تلقی نکنیم
- جایی برای حضور هنر و زیباییشناسی در مدرسه فراهم کنیم
قانون “هم” یعنی با همدیگر، ترکیب شویم. یعنی با هم گفتگو کنیم، به صلح برسیم، به ترکیب و تلفیق ایدهها و افقها برسیم، با هم دوست شویم، آثار هنری بیافرینیم، مسائل را گروهی حل کنیم، به فکر همدیگر و دیگران باشیم.
در کلیپ زیر، مطالبی درباره قانون “هم” را میشنویم. این بخش، برشی از برنامه زنده اینستاگرامی مدرسه ایرانی هنر و خلاقیت با موضوع “مرگ مدرسه یا مدرسه زندگی: بررسی فیلم انجمن شاعران مرده” است.
قانون “هم” یعنی خلق کردن و خلاقیت از قانون “هم” ایجاد میشود. همدلیها، به هم مرتبط شدن، با طبیعت متصل شدن، مدرسه زندگی را میآفریند. مدرسه زندگی، مدرسه با هم بودن، همدل، همراه، همزبان بودن است. جایی که وصل شدن را شاهد باشیم، جایی که در ها گشوده و دیوارهای تبعیض برداشته شود آنجا میتواند مدرسه زندگی باشد.
دانشآموزان را مطیع بار نیاوریم یعنی باور داشته باشیم انسان آزاد خلق شده، بند کسی نیست ور مقصد تربیت ازادی است. آزادی از چارچوبهای جهل و نادانی، ظلم و عرفهای ناپسند. انسان خلاق و آفریننده است.
همه چیز را با قطعیت نگاه نکنیم یعنی نگاهی خلاق و نو شونده داشته باشیم. جهان هر لحظه در حال تغییر است. اگر قرار است در تربیت روی چیزهای قطعی تکیه کنیم باید با ذکر دلیل و استدلال آن را به دانشآموزان توضیح دهیم و با آنان به گفتگو بنشینیم.
باز کردن جایی برای هنر یعنی به دنیای هنر بی تفاوت نباشیم. متاسفانه در اغلب مدارس فقط به دروس پایه، ریاضی و علوم توجه میشود. هر چند در آموزش همین دروس هم میتوانیم از روشهای هنری، مواد و آثار هنری، ارائههای هنرمندانه کمک بگیریم.
استفاده از هنر و زیباییشناسی فقط تولید و انجام کارهای هنری ، آوردن رشته هنر به مدرسه و مواردی از این دست نیست. زیباییشناسی نگاه متفاوت و لبریز از احساس یا توجه حسی به اطراف است. مدرسه زیبا یا مدرسهای که میخواهد زیبایی را ترویج کند در آموزش حافظهمدار خلاصه نشده و انگیزشهای عواطفی را نیز مورد توجه قرار میدهد.
مدرسهای که در این چشمانداز حرکت میکند میتواند مدرسه زندگی باشد.
پینوشت:
این مقاله برگرفته و خلاصهای از برنامه زنده اینستاگرامی برگزار شده با موضوع ” مرگ مدرسه یا مدرسه زندگی؟ : بررسی فیلم انجمن شاعران مرده” است که در شهریور 1401 در صفحه مدرسه ایرانی هنر و خلاقیت(Artcreativityschool) برگزار شد. برای دیدن فیلم کامل برنامه، لینک زیر را دنبال کنید:
https://www.aparat.com/v/ZNIg1
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.