نگاهی به ایفای نقش هنرمندانه معلم در فیلم رادیکال

,
معلم هنرمند

 

رویاپردازِ عمل گرا

همیشه کسانی هستند که روحیات خلاقانه و هنرمندانه‌ شان باعث می‌شود در قالب ها و چارچوب ها نگنجند و ساختارهای رایج و معمول را به چالش بکشند. احتمالاً این سوال که در آموزش و پرورش چنین روحیات و اعمالی ارزشمند تلقی شده ،مورد تکریم و تجلیل است یا نه؟ پرسشی است که با پاسخی اغلب منفی مواجه می شود.

در این نوشتار، با نگاهی به فیلم رادیکال (2023) با شخصیتی دارای گرایشات هنرمندانه و سرشار از رویا و خلاقیت روبرو می‌شویم که در محدودیت‌ها و تنگنا‌ها، امید رادیکال را سرلوحه کار خود قرار داده و تصویری متفاوت ارائه می دهد: تصویر یک رویاپردازِ عمل گرا.

در این متن به اختصار درباره فیلم، موضوعات و مضامینش مثل مدرسه، معلمی و تدریس، می‌اندیشم و می‌نویسم؛ فیلمی رادیکال و انتقادی که در نهایت با عبارت مشهوری از اینشتین پایان می‌یابد: تنها چیزی که یادگیری مرا مختل می‌ سازد، آموزش (تحصیلات) من است.

 

مدرسه یا کارخانه آدم سازی؟

تناقض، چالش یا مسئله مدرسه این است که می خواهد همه چیز را یکدست و یکنواخت کند. وقتی انسان از خانه به مدرسه پا می‌گذارد، این نهاد اجتماعی یا اجتماع ساز وظیفه خود می‌داند که تنوع‌ها را به یکدستی و یکسانی بدل کند. چرا؟

برای این که افراد با آن همه تفاوت، نیاز به “یک” زبان و شیوه ارتباط و درک مشترک دارند تا “جمع” و جمعیتی واحد بسازند؛ یک ملت یکپارچه و متحد. به همین سادگی، یکدست‌سازی با مأموریت ایجاد وحدت، یکتایی افراد بی نظیر را پس می‌زند و مدرسه، محلی برای سلطه جمعیت بر فردیت می‌شود.

پس برنامه درسی ملی یا تمرکزگرا همچون بخشنامه‌ای غیر قابل تخطی، به تمام مدارس ابلاغ می‌شود و همه دستگاه‌های اداری و اجرایی بر تحقق این ماموریت پرمخاطره تمرکز می‌کنند. کتاب‌های درسی یک شکل، لباس‌های یک شکل، مغزهای یک شکل و محصولات یک شکل که خط مونتاژ آموزشی آنها را تولید و سرهم‌بندی کرده خروجی چنین نظامی است!

حل معما به شیوه هنرمندانه

تنظیم نسبت فرد–جمع، تناقض دشواری است که در حکمرانی های گسترده یا اجتماعات کوچک‌تری مثل مدرسه، و حتی خانواده دردسرساز می‌شود. این تناقضی طولانی به وسعت تاریخ و تاریخ مدرسه است که به عنوان یکی از مسئله های تربیتی ذهن اندیشمندان مختلفی را به خود مشغول کرده. اما در مدرسه معلم چطور می‌تواند این نقش را ایفا کند؟

معلم هنرمند و حل معما

در واقع سوال این است که معلم چطور از یک سو، گرفتار قالب‌ها یا الزامات تحمیلی و گاه ناگزیر و احکام بالادستی نشود (همچون الزامات و انتظارات نابجای اداری و رسمی مثل سند برنامه درسی یا کتاب ها و سرفصل های ایستا و ثابت) و از طرفی در خود مدرسه یا کلاس درس، که خانواده یا جامعه‌ای کوچک است به فرد فرد کودکان و نوجوانان اجازه ایفای نقش بدهد؟

این موقعیت معماگونه دشوار، نیازمند معلمی رادیکال، معلمی با دیدگاهی نامعمول و با ایفای نقشی هنرمندانه است. نقش هنرمندانه مبتنی بر تخیل است یا تخیل اجتماعی. یعنی تخیلی که تصورات فردی و رویاها را به خیر عمومی و منافع جمعی گره می‌زند و تناقض‌ها را در حالتی بینابین حل می‌کند. راهکار و شیوه هنرمندانه، مسیری است که در آن تحقق و شکوفایی فردی در تضاد با رشد اجتماعی و همنوایی و مشارکت گروهی نباشد.

معنای رادیکال بودن

رادیکال (Radical) در لغت یا معنای مصطلح با کلمات و تعابیری مثل بنیادگرا، طرفدار تغییرات بنیادی و ریشه‌ای، طرفدار اصلاحات ساختاری و انقلابی، اصلاحگرای جدی و سفت و سخت، و تحول‌خواه و گاه به معنای متعصب یا افراطی است.

اگر بخواهیم با نگاه انتقادی یعنی با تمایل به محک زدن عیار اعمال معلمی که در فیلم شاهدش بودیم قضاوت کنیم، شاید معانی تحول‌خواه، طرفدار تغییرات بنیادی و اصلاحگرای جدی و سفت و سخت وصف منصفانه‌ای از معلم باشد.

در این معانی، عناصری همچون تغییر بنیادین و عمل (کنش) نقشی اساسی دارند یعنی انتظار ما از رادیکال این است که در موقعیت معماگونه و تنگناهای دشوار، در جایی که امیدی به تغییر نیست، ایده و عملی برای تغییر را پیش کشد.

معلم رادیکال و امید رادیکال

با دیدن فیلم من به یاد مفهومی از مربی بزرگ برزیلی پائولو فریره می‌افتم و عبارت امید رادیکال او را به خاطر می‌آورم. امید رادیکال با خوشبینی‌ای که رسانه‌های دولتی و صنعت تبلیغات ترویج می‌کنند متفاوت است. این امید، تا حدی بر ناامیدی بنا شده است.

ناامیدی ناشی است از واقعیت‌های تلخ و امیدهای واهی و غیر واقعی که در بیرون از وجود ما مستقر هستند و طبق وعده‌های تبلیغاتی قرار است پس از مدتها انتظار، پس از تغییرات تصنعی و سطحی، اوضاعمان را بهتر کنند.

معلمِ برخوردار از امید رادیکال، واقعیت را می‌بیند اما در زشتی یا استیصال آن غوطه‌ور نمی‌شود و جستجوگرانه به واقعیت‌های پنهان می‌اندیشد:

واقعیت این است که قوانین دست و پاگیر ما را محدود کرده‌اند اما همه واقعیت این نیست! […پس چیست؟؟؟؟]

واقعیت این است که مدرسه حاشیه شهر از امکانات مادی محروم است اما همه واقعیت این نیست! […پس چیست؟؟؟؟]

واقعیت این است که بچه‌ها هیچ انگیزه‌ای برای درس خواندن ندارند اما همه واقعیت این نیست! […پس چیست؟؟؟؟]

معلم رادیکال و رویاپردازی

امید رادیکال اقتضا می‌کند که معلم، افق‌های پیش روی خود را بسازد. معلم رادیکال که غرق در واقعیت یا وضع موجود نشده، او که فریب موقعیت دشوار و احکام تحمیلی واقعیت آشکار را نخورده به دنبال بدیل‌هایی هر چند ناپیدا و پنهان برای واقعیت است. پس باید از عالم رویا و الهام، از قدرت تخیل خود کمک بگیرد و “بی شمار امکان” که می‌تواند با واقعیت فعلی جایگزین شود را جستجو کند یا خود، آنها را بسازد.

هر چند رویایی، اما به هیچ عنوان این یک فانتزی مبتذل نیست که در فیلم می‌بینیم دخترک بر تپه‌ای از زباله‌ها ایستاده اما با تلسکوپی دست‌ساز- دست‌ساخته خودش- در عالم پهناور آسمان در جستجوی ستاره‌هاست! انسان می‌تواند حتی در محلات محروم حاشیه شهر، در ناکجاآبادی که ناامیدی و فقر و بدبختی‌ یک جا جمع شده تلسکوپی بسازد که کارش “شکار زیبایی‌ ها” و دیدن تماشایی هاست!

 

معلم رادیکال برخوردار از تفکر رادیکال، از واقعیت خیلی نزدیک به واقعیت خیلی دور سفر می‌کند و با قدرت شهود و رویا، در تلاش برای تغذیه قوه خیال خود برای تغییر واقعیت است.

معلم رادیکال و عمل گرایی

اگر رویاپردازی در نهایت باعث ایجاد تغییری در واقعیت نشود و در ذهن بماند، چه ارزشی دارد؟ معلم رادیکال شاید نتواند یا نخواهد همه رویا را به واقعیت بیاورد اما قدم‌هایش را بر اساس یک رویا، آرمان یا افقی هر چند بسیار دور از وضع موجود تنظیم می‌کند.

رویاهای بزرگ با قدم‌های کوچک، با عمل و کنش، با نفوذ تدریجی و رخنه در واقعیت صلب و به ظاهر غیر قابل تغییر، کم کم به واقعیت پا می‌گذارند. باید عمل کردن را از زندگی خود، عزم و اراده شخصی و بعد دعوتی گروهی و اجتماعی آغاز کرد.

عمل گرایی یعنی همه رویاها، نظریه ها و درس‌هایی که در کتاب‌ها نوشته شده، باید در عمل زیستن، به کار بیاید. عمل گرایی یعنی تدریس با جریان زندگی دانش‌آموزان و مسائل آنان ارتباط برقرار کند و راهگشای مشکلاتشان باشد.

همانطور که دختر مستعد، پالوما، با آموختن ریاضی مانع کلاهبرداری از پدر زباله‌گردش می‌شود، و هر کدام از دیگر دانش‌آموزان کلاس، در عمل می‌آموزند که مفاهیمی مثل چگالی یا نسبت جرم به حجم چه معنا و مصداقی دارد و به چه کار می‌آیند.

کلماتی از دیالوگ رادیکال

جملات کلیدی و تأمل‌برانگیزی در فیلم نمایانگر نظام کارخانه‌ای و خط مونتاژی حاکم بر مدرسه بود. مثل وقتی که صدای ناظم در هنگام به‌صف کردن دانش‌آموزان در گوشمان می‌پیچید و انضباط و تنبیه را متذکر می‌شد:

– ساکت! سکوت پایه و و اساس فرمانبرداریه

– فرمانبرداری پایه و اساس انضباطه

– و انضباط پایه و اساس یادگیریه

– پس بیایید قوانین مون رو مرور کنیم

– همه آماده‌اید؟

+ بله….

نقد و نظر

معلم ما را با بیم‌ها و امیدهایی مواجه ساخت. او به معنای واقعی رادیکال بود اما در رادیکال بودگی (رادیکالیسم) یک نوع جدیت مفرط، بی گدار به آب زدن یا خلاف جریان آب شنا کردن، چشم بستن بر محاسبات منطقی و استدلا‎های مصلحت‌آلود و یا برخورد انقلابی نهفته است. اما آیا همیشه محیط، مساعد این شیوه از عمل هست؟ آیا همیشه مدیر یا دانش‌آموزان یا مجموعه مولفه‌ها و نیروهای موجود در مدرسه و پیرامونش اقتضای شیوه رادیکال را فراهم می‌کنند؟

محاسبات اشتباه ممکن است در نهایت همه را دچار سردرگمی و سرخوردگی کند اما این تصمیم دشوار و مسئولیتش گویا بر عهده معلم است. اوست که هوشمندانه تصمیم می‌گیرد در هر موقعیتی کدام عمل ثمربخش‌تر است.

یکی از نقدهای نسبتاً قابل توجه ورود مستقیم معلم به طرح موضوعات فلسفی بود. در بخشی از فیلم یکی از دختران جمله‌ای را گفت که به گفته معلم، مشابه عبارت فیلسوف مشهور، جان استوارت میل بود. بعد از آن و شرحی از فلسفه برای دانش‌آموزان پایه ششمی، دختر با کنجکاوی و جستجو در کتابخانه به آثار میل دسترسی پیدا کرد و مشغول مطالعه آنها شد.

این کتاب‌ها اغلب فهمشان دشوار و نامتناسب با ویژگی‌های رشدی و نیازهای کودکان است. این شیوه تدریس معلم یادآور فبک (برنامه آموزشی فلسفه برای کودکان) است در حالی که فبک –در قرائت غیر رادیکال- نیز اندیشیدن فلسفی یا اندیشیدن فیلسوفانه و سنجشگرانه درباره امور را تشویق می‌کند  نه آشنایی و درگیر کردن کودکان با فیلسوفان و موضوعات فلسفی را.

 

سخن پایانی

معلم- هنرمند، معلم رادیکال، امیدی جوشیده از بیداری و آگاهی و برآمده از مواجهه با واقعیت‌های مأیوس‌کننده همچون فقر و نابرابری و استبداد در دل دارد. او با الهام از عالم رویاها که فراتر از واقعیت روزمره‌اند پای در مسیر عمل و کنشگری می‌گذارد و با سعی و خطا، با خطر کردن، با ایمانی که حتی در ظلمات نیز در جستجوی نور است (اشاره به ترانه پایان فیلم) به معنای معلمی‌اش عمق می‌دهد.

او رویاها، تصورات و تخیلات فردی را به عمل گسترده‌تر برای تغییر گره می‎زند و نوعی تخیل اجتماعی و تلاش جمعی را برمی‌انگیزد و با عشق و شفقت، فضایی دوستانه و دور از رقابت را در کلاس و مدرسه ایجاد می‌کند. هر چند که در پایان فیلم، دوباره دانش‌آموزان را در حال آمادگی برای شرکت در آزمون‌های سراسری می‌بینیم.

در نهایت اما می‌توان گفت تخطی و فرارفتن معلم از چارچوب‌ها قدمی به معنای واقعی رادیکال بود که بی آن شاید هیچکدام از دستاوردهای مثبت دیگر حاصل نمی‌شد.

شما چه فکر می‌کنید؟ داستان معلم رادیکال، در ذهن شما چه پرسش‎‌های دیگری ایجاد کرد؟ او چه ویژگی‌هایی داشت و چطور می‌تواند برای ما به عنوان والد (مربی فرزندان خود) و معلم (مربی کودکانی که آموزش آنان را تقبل کرده‌ایم) الهام‌بخش باشد؟

 

پی‌نوشت:

1- امید رادیکال (Radical Hope) مفهومی است که در تعلیم و تربیت انتقادی و در نوشتار پائولو فریره معنای خاصی دارد. این تعبیر با شنیدن نام فیلم و سپس مشاهده محتوای آن برایم تداعی‌کننده همان معنای مورد نظر پائولو فریره است و در متن تا حدی مختصر به آن پرداخته‌ام.

2- اصطلاح رویاپردازِ عمل گرا یا پراکتیکال دریمر(Practical Dreamer) را از هربرت کُهل معلم، اندیشمند و منتقد آمریکایی در مقدمه‌اش بر کتاب مدارس عمومی و چشم‌انداز خصوصی (The Public School and the Private Vision) نوشته ماکسین گرینی (Maxine Greene) وام گرفته‌ام. او این عبارت را درباره گرینی از فیلسوفان تربیت و مربیان بزرگ معاصر به کار برده. من نیز تقریباً به همان معنا، آن را برای شخصیتی همچون سرجیو (معلم فیلم رادیکال) به کار گرفته‌ام تا توضیح بدهم سری در آسمان شور و رویا دارد و پایی در زمین عمل و کنشگری.

3- تشبیه خط مونتاژ آموزشی را با الهام از کتاب هنرها و آموزش ذهن  اثر الیوت آیزنر اندیشمند و منتقد آموزش و پرورش آمریکا طرح کردم. از نظر او، مدل خط مونتاژی، اشاره دارد به الگوی مدارس کارخانه‌ای و تأکیدشان بر آزمون‌محوری، پیشبینی‌پذیری و کنترل‌شدگی تمام فرایند تحصیل که هدف والایشان دریافت ارائه پاسخ‎‌های یکسان به سوالات توسط افراد متفاوت است.

4- منظورم از تناقض، اشاره به تناقض‌های تربیتی  است که در کتاب مبانی و اصول آموزش و پروش توسط اندیشمند فقید ایرانی، دکتر غلامحسین شکوهی توضیح داده شده است. گاهی میان اصول مختلف همچون تفرد(فردیت‌گرایی) و اجتماع اصطکاک و اختلافی ایجاد می‌شود که گویی وقتی به طرف یکی از آنها می‌رویم از دیگری دور می‌شویم. این مسئله، تناقض یا پارادوکسی تربیتی است که چطور فرد، خودش باشد و خودش بشود اما اجتماع نیز حاصل آید؛ چطور من به عنوان یک عضو از کلاس یا مدرسه یا خانواده یا اجتماع، با دیگر اعضاء همنوا و همراه بشوم در حالی که فردیت و شکوفایی شخصی خودم مورد تهدید و سرکوب قرار نگیرد؟. در مقیاسی وسیع‌تر از کلاس درس و خانواده، این مسئله یا چالش، به نحوی، پرسش طولانی تاریخ زندگی اجتماعی و دمکراسی نیز بوده است.

5- انضباط و تنبیه، یا مراقبت و تنبیه (Discipline and Punish)، نام کتابی از میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی است.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *