دیدار با کودکی: رویکردی خلاق برای خودشناسی و خودآفرینی (۱)
در این مقاله دو قسمتی، میخواهیم سفری به کودکی یا دیداری با کودک درون را مورد بحث قرار دهیم و با همدیگر همراه شویم و تجربیاتی درباره رویکردی خلاق برای خودآفرینی را به اشتراک بگذاریم.
من از تبار کودکانم. من از زندگی، جز تماشای ابرها و گنجشک ها چیزی نمی خواهم. دلم می خواهد بازگردم به کودکی و خوشه های گندم….
منظور از دیدار با کودکی چیست؟
منظور از دیدار با کودکی، همان طور که در طی مقاله خواهیم دید، توجه به کودکی و شهود حالات کودکی در سنین بزرگسالی است. دیدار با کودکی در یک کلام، تداوم خلاقیت کودکانه در تمام زندگی و درک زیباتر هستی است.
بسیاری از ما کودکی خود را به قدر کافی پاس نداشتهایم یا از طریق آموزش های سرکوبگرانه، بسیاری از شور و شوق های کودکیمان آسیب دیده است. از طرف دیگر، توجه به سرمایههای کودکی همچون کنجکاوی و خلاقیت تا بزرگسالی میتواند پاس داشته شود. فرقی نمیکند که ما فرزندی داشته باشیم یا نه؛ به هر حال دیدار با کودکی، حتی برای سالمندان میتواند اهمیت داشته باشد یعنی در هر سن و سالی هستیم، توجهی به کودکی از دست رفته خود داشته باشیم.
دیدار با کودکی برای جامعه ما یا هر جامعهای که بخواهد زیبایی و معنویت کودکان را مورد نظر قرار دهد و حقوق آنان را به رسمیت بشناسد رسم و راهی ارزشمند است. من نیز به عنوان یکی از اعضای مدرسه ایرانی هنر و خلاقیت و ایدهپرداز ایده و رویداد دیدار با کودکی، تلاش میکنم توضیحاتی بیشتر در این زمینه داشته باشم.
سفر به دنیای کودکی
نمیدانم شما متولد چه سال و از چه نسلی هستید و از کودکیهای خود چقدر خاطرههای خوب و بد یا تلخ و شیرین دارید؟ چه چیزهایی از گذشته را به یاد دارید؟
تلخ یا شیرین؟
زشت یا زیبا؟
یا ترکیبی از احساسهای مختلف؟
آیا تصویری واضح و خاطرهای مهم و ماندگار را از کودکی به یاد میآورید؟ در چند سالگی؟ کجا؟ چطور؟ آیا از کودکی خود راضی هستید؟ اگر دوران کودکی شما چطور بود امروز احساس خوشایندتری میداشتید؟
دیدار با کودک درون
آیا باور دارید که در درون ما کودکی نهفته است که باید جستجویش کنیم؟ کودکی که میخواهد از حقوق نادیده گرفته شده کودکی با ما صحبت کند یا میخواهد حتی در بزرگسالی نیز با همره باشد. حاصل این جستجو یا دیدار چیست؟
منظور ما از کودک درون، خاطرات کودکی یا استعدادها و تمایلات کودکانهای است که هنوز در ما زنده است. کودک درون یک موجود جدا از ما یا فعال در وجود ما نیست. ما به لحاظ وجودی، یکتا و یکپارچهایم. پس کودک درون کیست که باید صدایش را بشنویم و به ملاقاتش برویم؟ آیا او مثل موجودی نابالغ، به حال خود رها شده و حالا نیازمند پرورش دوباره است؟.
بله. کودک درون ما، بخشی از ذهن ما است که کارش تفکر خلاق، بازیگوشی و کنجکاوی کودکانه است. دیدار با کودک درون یعنی پرورش خلاقیت خود. اما در نسبت به بزرگسالانی که ممکن است خلاقیتشان سرکوب شده باشد، دیدار باکودک درون یعنی به یاد آوردن کودکی و به کار بستن شیوههای کودکانه مثل فعالیت هنری، حسی، حرکتی و …
کودک درون، گویی هنرمند درون ما یا مغز هنرمند ما است. به گفته جولیا کامرون در کتاب راه هنرمند، مغز هنرمند، مخترع و کودک و استاد حواس پرت ماست. مغز هنرمند میگوید: “آفرین! این عالی است!”. و چیزهای عجیب و غریب را به هم پیوند میدهد… تصاویر را به هم میدوزد تا مفاهیمی را برانگیزد.
دیدار با کودک درون یعنی ترمیم زخمها یا جبران کمبودها یا دیدن نیازهایی که در ما سرکوب شده و پاسخ درستی دریافت نکرده است. اما چگونه بعد از عبور از کودکی، میتوان بازگشت و با کودک درون ملاقات کرد؟
اولین رویداد دیدار با کودکی در مدرسه ایرانی هنر و خلاقیت
با تسهیلگران مدرسه تصمیم گرفتیم تا در مناسبتها و مکانهای مختلف، با برگزاری رویدادها یا تولید محتوا به موضوع کودکی و به طور خاص دیدار با کودکی توجه کنیم. اگر از منظر تربیتی به حقوق کودکان و حق کودکی کردن بنگریم، موضوع دیدار با کودکی اهمیتی ویژه مییابد. رویداد دیدار با کودکی بخشی از آن ایده است.
وقتی در سرسرا اولین رویداد دیدار با کودکی را در زمستان 1401 برگزار کردیم، شرکتکنندگان با شنیدن این موسیقی تداعی و خاطراتی از دوره کودکی و مدرسه را برایمان تعریف کردند:
شوق مدرسه، استرس مدرسه و درس و مشق، سکوت مطلق خانه پر سر و صدا وقتی که این برنامه پخش میشد، و شخصیتهای جذاب آن مثل معلم مدرسه که با وجود ظاهر جدی و گاه بد خلقش، قلبی مهربان داشت.
یکی از شرکتکنندگان گفت: هر کدام از کاراکترها شاید در درون ما وجود داشتند که با دیدن برنامه کودک، با آنها همذاتپنداری میکردیم و دوستشان میداشتیم.
شما با چه موسیقی یا عطر و بو، با چه تصویر و فیلمی به دوره کودکی سفر میکنید؟ و چقدر این اتفاق در طول زندگی برایتان میافتد؟ چه جزییاتی را به یاد دارید؟
دومین رویداد دیدار با کودکی در مدرسه ایرانی هنر و خلاقیت
در دومین رویداد دیدار با کودکی در مدرسه ایرانی هنر و خلاقیت بعد از این که با یک موسیقی آشنا، به دوران کودکی سفری خیالی داشتیم، یکی از شرکتکنندگان از پدر مرحومش سخن گفت که مانع شکوفایی استعدادهای هنری او بوده است. پدر همیشه هنگام جستوجو ها و بازی و فعالیت هنری، دخترک را ملامت میکرده که هنر، آخر و عاقبت خوشی ندارد و کاری دخترانه نیست.
آیا کودکان امروزی نیز از مشکلات قدیمی رنج میبرند؟
چقدر از این مثالها شنیدهایم که کودکی کردن، که حق طبیعی کودکان است از آنان محروم میشود و ما چقدر بزرگسالانی را دیده و میشناسیم که حسرت روزهای کودکی را دارند. حسرت بازگشت به همان روزها و غرق شادی و شعفی ساده اما لذتبخش شدن که شاید یکی از بهترین سرمایههای بزرگسالی باشد. اما چه میتوان کرد؟
اگر فکر میکنید این ماجرا مربوط به گذشته است و زمانه ما، زمانه دیگری است، اگر فکر میکنید دیگر در مدارس و خانوادههای شهرها و روستاها خبری از نادیده گرفتن کودکان نیست، اشتباه میکنید. یکی از این محرومیتها، دوری جستن از هنر به بهانه کاربردی نبودن است.
در طرح کاروان هنر دیگر که برای برگزاری کارگاهی هنری [لینک به کارگاه] به یکی از شهرهای استان خراسان رفته بودیم کودکانی مشتاقانه میآمدند و کارهای هنری و نقاشی خود را نشان میدادند. اغلب آنها جملاتی تلقینی را به زبان میآوردند که کم و بیش نشانه اعمال سلیقه جامعه محلی درباره کم ارزشی و تفننی بودن هنر داشت. کودکان میگفتند ما به هنر علاقه داریم اما نمیخواهیم- نمیتوانیم- به عنوان رشته اصلی آن را دنبال کنیم چون هنر آینده شغلی خوبی ندارد.
مدرسه، خانه یادگیری کودکان یا نادیده گرفتن کودکی؟
به گفته منتقدان آموزش و پرورش، والدین و مدارس ما به ما ذهنیت خود را القا میکنند و ما ناخودآگاه مجری نقشه نسل قبل در زندگی خود میشویم. این در حالی است که طبق نظریه هوشهای چندگانه[لینک داخلی به مقاله] میدانیم طیف مختلفی از علائق همچون علائق هنری و زیباشناختی در مدارس سرکوب و به حاشیه رانده میشود. کودکی نیز علاقه یا تمایلی است به کنجکاوی، خلاقیت و متفاوت دیدن جهان که با پرورش آن میتوان زندگی را حتی در بزرگسالی زیباتر دید.
اینها نمونههای پیش پا افتادهای از سرکوب کودک درون است. ترس، تبعیت از الگوهای روتین و اجبارهای اجتماعی، دوست نداشتن خود و کمبود عزت نفس، و تقلیدگری از کودک خلاق درون ما، فردی مطیع و رام، دور از شکوفایی و فراموشگر کودکی میسازد.
کودک درون ما، قدرت و ظرفیت خلق کردن، بازی کردن، و لذت بردن از جهان طبیعی است که ممکن است در اثر سرکوبگری نظام بعضی مدرسهها یا غفلت خانواده و اجبار و الزام جامعه فراموش شده یا آسیب دیده است.
پس باید نسبت به مدارس کودکان حساس باشیم و با رصد و ارزیابی کودکانمان ببینیم به تدریج در مدرسه در حال شکوفایی و کنجکاوی وبازی و شادی هستند یا نظم و آداب اجتماعی شدن و انضباط، شوق کودکی آنان را مچاله کرده است؟
درمانگری و شفای کودک درون
شفای کودک درون، خواندن کتاب خویشتن است. یعنی چه؟ یعنی بر لوح وجود ما، بر ذهن ما، در درون علائق ما چه چیزهایی بوده که فراموش شده است؟ چه نیازهایی نادیده گرفته شده است؟ چه نقاطی از سرزمین حاصلخیز وجود ما با باغبانی درست میتوانسته بارور بشود اما نشده است؟ با خودشناسی و مرور خاطرات، با کاوش در لایههای پنهانتر خویش، با مرور نیازها و امیدها و آرزوهای فراموش شده، اولین قدم را برای بهبود خود برداشتهایم.
شفای کودک درون یا دیداری شکوهمند با کودک درون و توجهی مناسب به آن با ایفای نقش همچون کودکان مرتبط است. میل ما به نقاشی، رقص، نمایش و اجرا، ساختان و دستورزی کردن، خاک بازی و رنگ بازی، تماشای طولانی پروانهها و زنبورها و گلها، لذت بردن از گردش در موزهها، نقاشی خیالی روی فرش، بازی با دوستهای خیالی یا رفتن به سفرهای جادویی به همراه حیوانات اهلی و مرغ و ماهی و کبوتران کوچه و محله، به تدریج با ورود به بزرگسالی کاملاً فراموش میشوند.
چه اشکالی دارد نیازهایی از این قبیل را فراموش نکنیم و طراوت کودکی را همیشه مورد نظر داشته باشیم؟
اما سوال مهم این است که چرا اصلاً باید به اینها توجه کرد؟ مگر اینها چیزهای با اهمیتی هستند؟
کودکی چیست؟
طبق تعاریف مرسوم همچون تعریف سازمان جهانی بهداشت، کودکی دورهای از تولد تا 18 سالگی است که شامل مراحلی مثل نوجوانی هم خواهد شد.
به لحاظ تاریخی، توجه به کودک و کودکی به عنوان یک دوره قابل توجه برای بشر و بشریت، به سالهای پس از قرون وسطا و حدود قرن شانزدهم باز میگردد.
یکی از فیلسوفان معروف به نام ژان ژاک روسو با نوشتن رمان تربیتی امیل دیدگاههای تاریخی رایج درباره کودکی را به چالش گرفت و توجه عمومی را به ضرورت و اهمیت کودکی و توجه به آن جلب کرد.
به اعتقاد روسو، کودک، بزرگسال کوچک نیست بلکه شخصیتی منحصر به فرد و متمایز از بزرگسالی است و نباید در تربیت، دائماً به فکر رساندن کودکان به قله بزرگسالی باشیم. یعنی باید سفر کودکی را قدر بدانیم و کودک به مثابه کودک را ارزشمند بشماریم؛ نه این که کودکان به عنوان افرادی که باید هر چه زودتر به بزرگسالان اجتماعی بدل شوند را مورد توجه قرار دهیم.
حاصل حرف ژان ژاک روسو این است که بگذاریم کودکان طبق رسم و آیین طبیعت خود کودکی کنند.
به گفته پژوهشگران، کار روسو در تاریخ تربیت و قرار دادم کودک در کانون توجهات، همچون انقلابی کپرنیکی تلقی میشود. کپرنیک نظریه قدیمی بطلمیوس را زیر سوال برد و گفت: این زمین است که به دور خورشید میگردد و کانون مدار گردش، خورشید است نه بر عکس.
در تفسیر روسو نیز کودکان گویی “نقطه پرگار وجود” هستند و بزرگسالان باید به دور کودکان بگردند. در حقیقت، کودکی همچون هسته وجود است؛ مثل مرکز و حلقه ابتدایی یک دایره که دایرههای رشد پس از آن میآیند و کم کم بزرگسالی شکل میگیرد.
آیا در بزرگسالی بازگشت به کودکی کاری بالغانه است؟
آیا بازگشت به کودکی کاری بالغانه است و مسیری خلاف رشد طبیعی آدمی نیست؟ برای ما به عنوان یک فرد، مادر، پدر، دانشجو… یا ما به عنوان یک جامعه بزرگسال چه نیازی داریم که ملاقاتی با کودکی خود یا با کودکان داشته باشیم؟
در مقاله بعدی به تکمیل بحث درباره کودکی میپردازیم
منابع:
کتاب کودکی،کریستین بوبن،علی برزگر،ذهن آویز
کتاب راه هنرمند،جولیا کامرون،مینا وارسته،نیک فرجام
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.