بیکرانهی هنر (بخش دوم) هنر نزد جهانیان
پیکره های اجدادی اثری هنری در جزیره ای به نام ایستر در اقیانوس آرام جنوبی
بشر به دنبال متجلی کردن یک فکر، احساس یا یک مفهوم، با خلاقیت خود در طول تاریخ دست به خلق آثار مختلفی به نام هنر زده است. از خلق آثار و خطنویسیهایی بر دیوارهی غارها گرفته؛ که در بررسی های تاریخ هنر جز اولین آثار هنری_بصری محسوب میشوند تا اشکال متنوع دیگری که روز به روز بر تنوع و تعدد آنها افزوده میشوند؛ نه تنها تنوع در سبکها، بلکه تغییرات بنیادین در مواد و روشهای خلق اثر.
نیکولاس کوارد: باستان شناس معروف معاصر دربارهی اولین خطنویسیهای نمادین بشری بیان میکند که افرادی که این تصاویر را خلق کردهاند، از ذهن هایی کاملا مدرن مانند ذهن ما برخوردار بودهاند و مانند ما در آیین و اسطورهها به دنبال پاسخهایی برای اسرار زندگی میگشتند، به ویژه در مواجهه با دنیایی نامطمئن. به دنبال پاسخ پرسشهایی مانند: چه کسی مهاجرت گلهها را اداره میکند؟ چه کسی درختان را رشد میدهد؟ چه کسی به ماه شکل میدهد؟ ستارهها را چه کسی روشن میکند؟ چرا باید بمیریم؟ و پس از آن کجا میرویم ؟
آنها پاسخ میخواستند اما هیچ توضیحی مبتنی بر علم برای جهان اطراف خود نداشتند. بنابراین دست به خلق تصاویری میزدند تا پرسش ها و احساسات خود را بروز بدهند و بدینگونه اثری هنری خلق کنند.
آثار هنری ما را از زمان حال جدا میکنند و با ما سخن میگویند و از وقایع متنوعی برایمان تعریف میکنند. آنها برایمان داستان میگویند و به راستی که خاصیت هنر همین است.
هنر؛ فرصتی برای دیدن جهان از زوایای متنوع
تا بهحال برایتان پیش آمده که بعد از شنیدن یک قطعه موسیقی، خواندن یک کتاب، دیدن یک تابلو یا یک قطعه عکس و یا دیدن یک فیلم، اندیشهتان درگیر شده باشد؟ دچار سوال شده باشید؟ احساس خاصی پیدا کرده باشید؟ یا در رابطه با یک موضوع یا مسئله تصمیم جدیدی گرفته باشید؟
خاطراتتان را مرور کنید. کدام اثر هنری با شما چنین کاری را کرده است؟
اگر چیزی به خاطرتان رسید به شما تبریک میگویم! زیرا که اثرِ هنر را دریافته اید و این تجربهی نابی است که نصیب هرکسی نمیشود!
هنر فرصتی فراهم میکند تا از چشمانداز مردمانی دیگر به جهان بنگریم و با صبوری و کنجکاوی، به پرسشهایی بپردازیم؛ پرسش هایی از آیینها و باورها، پرسشهایی از عوامل مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادیِ مردمانی که ساکنان بخشی از تاریخ بودهاند؛ تاریخی که همیشه در حال تکرار است.
هنر به به ما میآموزد که به جای تماشاچیِ صرف بودن، پرسشگر باشیم و اهل اندیشه تا بتوانیم مفهوم زندگی را بهتر دریابیم، با مسائل گوناگون زندگی بهتر روبرو شویم و در برابر این مسائل دست به خلق راه حلهای متنوع و خلاقانه بزنیم.
وقت سفر فرا رسیده!
(خلق هنر؛ از عصر حجر تا لحظه کنونی)
شما را به یک سفر دعوت کرده بودم. امیدوارم که فراموش نکرده باشید! حالا وقتش فرا رسیده!
بر قطار هنر سوار شوید. این قطار همیشه در حرکت است؛ بدون هرگونه محدودیتی! میتواند به گذشته حرکت کند و ما را به عصر حجر ببرد؛ به سیهزار سال قبل از شروع تاریخ میلادی؛ به غار آلتامیرا یا لاسکو و دیدن نقش هایی که بر دیوارهی این غارها نقش بسته. نقشهایی که به عنوان شاخصترین آثار این زمان شناخته می¬شوند.
آن چند نفر را توی غار میبینید؟ مشغول نقشآفرینی بر دیوارهی غار هستند! دستهایشان را توی رنگ فرو میبرند و بر دیوارهها نقشهایی میزنند. به نظرتان آنها میخواهند از چه چیزی برای ما بگویند؟ اثر انگشتانی که بر جا میگذارند بیانگر چیست؟ امضایشان؟ یا چیزی دیگر؟
شاید میخواهند فرهنگ، تجربیات و روایتهای محلی خودشان را به زبان نقاشی برای¬ ما و همه¬ی نسلهای بعد از خودشان نقل کنند.
دوری محل نقاشیها و دشواری دسترسی به آنها، حکایت از آن دارد که به احتمال زیاد، انسان شکارگرِ قبل از تاریخ، که در حال کشیدن نقاشیهاست، خواصی جادویی و رمزگونه برای آنها قائل است. البته اینها فقط احتمال هستند!
به سمت بینالنهرین حرکت میکنیم. به زمانی که سومریان خط را اختراع میکنند. زمانی که قصهگویی و کشیدن جنگجویان به صورت کندهکاری بر سنگها، جزء ویژگیهای برجستهی آثار هنری مردمانش محسوب میشود. اگر از پنجرهی قطار بیرون را نگاهی بیندازید، میتوانید هنرمند گمنامی را که در حال کندهکاری روی سنگهاست ببینید! او یکی از پادشاهان آشوری را در یک نبرد قهرمانی بر دیوار نقش میزند!
لبخند پادشاه از چه چیزی حکایت میکند؟
در ادامهی مسیر به مصر باستان میرسیم تا هنر این تمدن با ما سخن بگوید؛ تمدنی پر از نماد و رمز. ملکه نفرتیتی را میبینید. بیشتر اوقات او را زیباترین زن تاریخ معرفی کردهاند. خدمتکاران حسابی مشغول آرایش او هستند. ملکه دستور میدهد که دور چشمانش خط سیاهی بکشند تا چشمانش بزرگتر به نظر برسند! او اشتیاق زیادی دارد که تاریخ، هرچه بیشتر از زیبایی او یاد کند!
قطار با پیچ و تابی شگفت به حرکتش ادامه میدهد. گوشه به گوشهی این بیکرانه، میتواند چشمانمان را نوازش دهد. به تخت جمشید رسیدهایم! جایی که معماری باشکوهش برایمان قصه تعریف میکند و از تاریخ غنی ایران پرده برمیدارد. سربازان ایرانی به منظور تدارک یک جشن باشکوه در رفت و آمدند!
صدای ظریف چکش کاریهای یک نفر، وسط رفت و آمدهای سربازان، حواسمان را به خودش جلب میکند. قطار به سمت او حرکت میکند. نقرهکاری ایرانی چیره دست، در حال ساختن مجسمهی بز کوهی بالدار است، با تمام ظرافت هایش! تا نشان دهد که ایرانی همان قدر که در ساختن ستونهای عظیم تخت جمشید توانمند است، در کارهای ظریف هم حرف برای گفتن دارد!
راهی یونان میشویم. سفالگر یونانی کوزهای را که بر دست دارد، به ما نشان میدهد. این کوزه به خوبی میتواند ما را با تاریخ یونان پیوند دهد؛ با پیکره هایی از چند انسان بر جداره اش! زیرا که انسان محور اندیشه و علاقهی هنر یونان است.
مجسمهی مرمری عظیم نایکی ساموتراس هم باید در همین حوالی باشد؛ الههی بالدار پیروزی! دیدمش! آنجاست؛ توی آن جزیره! جزیرهی ساموتراس یونان! مجسمهای که آوازهی زیباییاش به سرعت از یونان فراتر رفته! مجسمهساز ناشناس در حال شکل دادن به چینهای دامن این پیکره است. چینهای دامنش چه زیبا حس وزیدن باد را تداعی میکند! بالهایش را نگاه کنید! شکوه پرواز را چه هنرمندانه متجلی میسازد!
توی اقلیم هنر هرجا را نگاه کنید، چیزی شکارتان میشود! مثل این مجسمه که حالا شکارمان شده! این مجسمه از مشهورترین حیوانات تاریخ هنر است؛ مجسمهی مفرغی یک ماده گرگ. ماده گرگی که بر اساس افسانهی سازندگانش، قرار است ناجی زندگی دو پسر بچه باشد. کنجکاوم که بدانم چه اتفاقی قرار است برای آن دو پسر بچه بیفتد؟ این ماده گرگ چگونه نجاتشان خواهد داد؟
قطار دارد سرعتش را بیشتر میکند. در حالی که در حال عبور از جزیرهای به نام ایستر هستیم. چه پیکره های عظیمی! نگاه کنید! تا چشم کار میکند جزیره پر شده از این پیکرهها! به نظر میرسد اکثرا حدود ده متر ارتفاع دارند. دلیل ساختشان چه چیزی میتواند باشد؟
شاید یادبودی است که مردم برای روسای مردهشان میسازند یا شاید محافظانی در برابر طوفان و گردباد هستند. یا شاید دسته جمعی منظرهای شگفتانگیز را نظاره می کنند.
حدس شما چیست؟
از جزیره عبور میکنیم. باد شروع به وزیدن میکند. صدای عجیبی توجه مان را جلب میکند. انگار که باد دارد چیزی را پیچ و تاب میدهد! پنجره را باز میکنم. ناگهان پارچهای طویل در نزدیکی قطار ظاهر میشود. بیایید لب پنجره! دستتان را از پنجرهی قطار بیرون بیاورید تا این پارچهی قلابدوزی شده را لمس کنید! به این “بیو” میگویند. به نظر هفتاد متر طول دارد! خودش یکجور کتاب قصهی خلاقانه است. مشابه آنچه که امروزه به آن کمیک استریپ میگوییم.
بیایید سری هم به چین بزنیم. یک نقاش در حال کشیدن تابلوی “اوایل بهار” است و با کشیدن مه و ابرها که بیانگر نیروی زندگی هستند، گویا پیامهایی از طبیعت را به ما منتقل میکند. او این نقاشی را بر اساس شکل کلمهی کوه در زبان چینی میکشد، زیرا که به طور سنتی، خطاطی و نقاشی منظره در فرهنگ چین از جایگاه خاصی برخوردارند و مهمترین شکل های هنری محسوب میشوند.
به حرکت ادامه میدهیم . باز هم سر راهمان یک هنرمند نقاش را میبینیم. در حال خلق یک اثر! این اثر داستان بازسازی کعبه را برایتان بازگو میکند. هنگامی که بر سر قرار دادن حجر السود_ سنگی که از بهشت فرود آمده_ میان جمعی از کارگران دعوایی شکل میگیرد. حضرت محمد(ص)، حجرالاسود را در میان شالش میگذارد و هرگوشهی شال را به دست نمایندهای از یک قبیله میدهد تا این دعوا را به لطف خرد خود حل کند.
سفر ادامه دارد. پیشتر که میرویم مجسمه داوود را میبینیم که میکل آنژ، در حال کندهکاریهای نهایی است تا یکی از شاهکارهای دوران رنسانس را رقم بزند. اما او چگونه جرات کرده سنگی را بتراشد که حتی لئوناردو داویچی هم کار روی آن را نپذیرفت!؟ این سنگ مرمرین پر از ترک است!
کمی آنطرفتر، جناب لئوناردو داوینچی هم مشغول کشیدن تابلوی مونالیزا است. در طول دوران رنسانس هیچ اثری همچون این تابلو، بینندگان را تحت تاثیر قرار نداده است! به نظر بینندگان لبخند او اسرار آمیز و حکیمانه است. گویی از رازی ازلی با خبر است!
به نظر شما مونالیزا به چه چیزی اندیشه میکند؟
فکر میکنم سر از یک بیمارستان در آوردهایم! بیمارستانی که جناب ونگوگ برای مداوای بیماری روانیاش مراجعه کرده. اما چرا توی حیاط بیمارستان نشسته!؟
چقدر عجیب! او حتی اینجا هم مشغول کشیدن نقاشیست! در حال کشیدن نقاشی بنفشههای آبی و بنفشی که حیاط بیمارستان را زیباتر کردهاند. او یک بنفشه سفید را هم میکشد. شاید میخواهد از تنهایی خودش برایمان بگوید. گویی بقیهی بنفشهها نظارهگر این بنفشهی سفید هستند! زیرا که یکتایی او را دریافتهاند!
در ادامهی مسیر، به منظرهای دیدنی رسیدهایم! چقدر چشمنواز است! مردی مشغول کشیدن نقاشی از این منظرهی زیباست. معلوم است که از زدن ضربات قلمو بر بومش بسیار لذت میبرد! چقدر ضربات قلمویش شبیه آقای کلود مونه است! منظرهای که میکشد برایم آشناست!
مرد با شنیدن صدای قطار رو به سمت ما میکند. بله! خود جناب مونه هستند! بنیانگذار سبک امپرسیونیسم در نقاشی! سبکی که در آن رنگها باهم ترکیب نمیشوند بلکه در کنار هم قرار میگیرند؛ مثلا اگر با دقت نگاه کنید، میبینید که آقای مونه به جای ترکیب رنگ زرد و قرمز باهم، آنها را با ضربات کوتاه قلممو کنار هم میگذارد تا حس رنگ نارنجی را برای بییننده تداعی کند.
او در حال کشیدن طبیعتی زیباست!
گویی با کشیدن این منظره ما را به فرار از شلوغیها و سروصداهای زندگی مدرن دعوت کرده و به ما آرامش را تعارف میکنند!
در ادامه راه آقای گوگن را میبینیم. آنجاست! شاید اگر کمی دقت کنیم بین نقاشی کشیدن او و آقای مونه و همینطور جناب ونگوگ شباهتهایی پیدا کنیم. او در حال کشیدن اثری به نام “روز بازار ” است. شاید خودش هم خبر ندارد که روزی این اثر به عنوان یکی از شاهکارهای هنر مدرن شناخته میشود و به قیمت 300 میلیون دلار به فروش میرسد!
گویا احساس و انرژی خود را با گرمی رنگها به نمایش میگذارد! این اثر یکی از نمادینترین آثار او شناخته میشود.
در جایی دیگر، هنرمند دیگری مشغول به کار است. احتمالا با دیدن بوم نقاشی او متعجب خواهید شد و با خودتان زمزمه میکنید: “این دیگر چیست؟” شاید او از بس که غرق در کار است صدایتان را نشنود زیرا او در حال کشیدن یک نقاشی انتزاعیست؛ کاری که تقریبا ارتباطی با تصاویری که ما از جهان واقعی میبینیم ندارد. نقاشیهای انتزاعی از ناخودآگاه میآیند و بیانکنندهی شخصیت درونی و یا روح هنرمند هستند. البته لابهلای بهره بردن از ناخودآگاه، هنرمند گاهی از خودآگاه هم بهره میبرد و آنها را با هم در میآمیزد.این نقاشیها شاید کودکانه به نظر برسند اما غالبا پیامی را دنبال میکنند.
راستی تا یادم نرفته ایشان را هم معرفی کنم! آقای واسیلی کاندینسکی هستند.
شما چه برداشتی از این نقاشی دارید؟
صحبت از نقاشی انتزاعی که میشود قطار ما را به سمت جایی میبرد که هنرمندی با چهرهای ناراحت و در عین حال جدی مشغول کشیدن اشکالی هندسی بر تابلو است. این مدل نقاشی، کار کسی نمیتواند باشد مگر آقای پیکاسو!
او را بزرگترین هنرمند قرن بیستم معرفی میکنند و در زمرهی خلاقترین هنرمندان به شمار میآورند. اطرافش پر از تابلوهای متنوع است؛ از کارهای واقعگرا گرفته تا انتزاعی. او پایهگذار سبک کوبیسم است. سبکی که در آن از شکلهای هندسی متنوع برای نقاشی کشیدن استفاده میشود. او در حال خلق تابلوی گرونیکاست!
عصرهنگام است و هوا کمکم رو به تاریکی میرود و ماه در آسمان ظاهر میشود. خانم جورجیا اوکیف به نردبانی تکیه داده و به آسمان فیروزهای رنگ نگاه میکند. ناگهان جرقهای بزرگ در ذهنش زده میشود! این جرقه آنقدر بزرگ و دیدنی است که توجه ما را هم به خودش جلب میکند. خانم اوکیف فورا میرود تا تابلوی “نردبانی به سوی ماه” را خلق کند و ما را هم دعوت میکند که نظارهگر آسمان شویم و از زیبایی آن لذت ببریم.
قطار هنر به حرکتش ادامه میدهد. این قطار، قطاری بدون توقف است. زیرا که خاصیت هنر همین است؛ هنر همواره در جریان است. هنر همواره پویاست و به حرکتش ادامه میدهد. نه انتها میشناسد و نه مرز و در جایجای جهان میتوان آن را یافت؛ در نزد جهانیان.
شاید در سفرهای دیگر، سری به جاهای دیگر بیکرانهی هنر بزنیم تا هرچه بیشتر و بیشتر دریابیم که هنر زبانی فراجهانی در نزد همهی جهانیان است. زبانی برای گسترش زیبایی، نیکاندیشی و صلح.
در سفر های بعدی دوست دارید به چه بخشهای دیگری از این بیکرانه سفر کنیم؟ به بیکرانهی هنرمندان وطنمان سفر کنیم؟ به سراغ موسیقیدانان برویم و گوشهایمان را نوازش دهیم؟ عکس ببینیم یا نقاشیهای کلاسیک؟ و یا…
با ما نظراتتان را به اشتراک بگذارید.
ما در مدرسه ایرانی هنر وخلاقیت، به نقش هنر در شکوفایی خلاقیت کودکان و نوجوانان توجهی خاص داریم و در دوره سفر جادویی و سفر خیال با آنها در سفرهایی تخیلی و هنری همراه میشویم. از این طریق ما نیز پا در بیکرانه هنر میگذاریم.
نگارنده: مریم رحمانی
منابع:
کتاب هنر در گذر زمان از هلن گاردنر- انتشارات نگاه
هنر مدرن از نوربرت لینتن – انتشارات نشر نی
از غار تا پیکاسو از هنری سیر- انتشارات نظر
Courtauld.ac.uk
Artincontext.org
Thoughtco.com
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.