بیکرانهی هنر (بخش اول) هنر و هنرمند
منظور از بیکرانهی هنر کجاست؟ برخی کلمات همچون هنر و هنرمند را که میشنویم، در پس ذهنمان تصویر یا مفهوم مشخصی تداعی میگردد. برعکس این کلمات، واژگانی هم وجود دارند که با شنیدنشان نه یک تصویر یا مفهوم مشخص، بلکه دریایی بیکران از تصاویر و مفاهیم به ذهنمان سرازیر میشوند. تصاویر یا مفاهیمی از جنسهای مختلف؛ از جنس واژه، موسیقی، رنگ و … همچون واژهی هنر که خود، به تنهایی یک بیکرانه است
شما از شنیدن واژهی هنر چه تصویری به ذهنتان خطور میکند؟ نظرتان راجع به این واژه چیست؟ هنر و هنرمند چیست و کیست؟ اندکی بر این سوال ها تامل کنید.
اندیشههای متنوع در رابطه با هنر و هنرمند
نقطه نظرات و اندیشههای بسیار متنوعی دربارهی هنر و هنرمند وجود دارد؛ دربارهی بیکرانهی هنر. شاید به تعداد افرادی که تا به حال بر روی این کرهی خاکی زندگانی کردهاند. هرکس بر لب پنجرهای نشسته و بیکرانهی هنر را نگریسته و بر حسب درک و دریافتش از این بیکرانه، اندیشهای را متبلور ساخته است. البته در این بین، عدهای هم پنجره را باز کرده و پر میگشایند و بر فراز این اقلیم بیکران پرواز میکنند و به اندیشهای جامعتر دربارهی هنر دست پیدا میکنند. عدهای هم دست به کار میشوند و خودشان بر زیبایی این اقلیم میافزایند؛ آنها که به زبان امروز هنرمند خوانده میشوند؛ ساکنان بیکرانهی هنر
بفرمایید مهمانی!
پیشنهاد میکنم با من به یک مهمانی بیایید تا با هنر و هنرمند ملاقات کنید و فقط با تعداد اندکی از این افراد و اندیشههای متنوع آشنا شوید. در این مهمانی تعدادی از چهرههای برجسته تاریخ؛ اعم از تاریخ قدیم و معاصر، خصوصا هنرمندان گرد هم جمع شدهاند. من افتخار دارم که نظراتشان را در رابطه با هنر بپرسم:
_ جناب رِنه ماگریت، راستش خیلی کنجکاوم قبل از پرسش اصلیام، سوالی راجع به تابلوی “وضعیت انسانی” بپرسم. این اثر برایم خیلی تامل برانگیز است! شما چه مفهومی را پشت آن گنجاندهاید؟
_ ماگریت: اجازه دهید جواب را بر عهدهی خودتان بگذارم! چون من فکر میکنم هنر رازی را تداعی میکند که بدون آن جهان وجود نخواهد داشت.
_ چه جالب! شما بدون اینکه پرسش اصلی مرا بدانید، به آن پاسخ دادید! من میخواستم نظرتان را راجع به هنر بدانم! پس اجازه دهید نظر آقای رایت را بپرسم. کاش میشد این مهمانی را در خانهی تابستانی تلییزن وست برگزار میکردیم آقای رایت! تا فرصتی میشد که این اثر شما را از نزدیک ببینیم! من که اشتیاق زیادی برای تماشایش دارم! معماری شگفتانگیزی دارد! راستی شما به عنوان یک معمار، هنر را چگونه تعریف میکنید؟
_ فرانک لوید رایت: خوب اول باید بگویم که آن معماری برآمده از اعتقاد ویژهی من به برقراری توازن میان طبیعت و انسان است. اما در رابطه با پرسش اصلیتان؛ بنظرم هنر کشف و توسعهی اصول اولیهی طبیعت برای استفادهی انسان است.
_ پس اصطلاح معماری ارگانیک را هم از همین نگاه گرفتهاید؟
_ فرانک لوید رایت: بله، دقیقا!
_ آقای توماس مرتون شما به عنوان شاعر و نویسنده چگونه میاندیشید؟
_ توماس مرتون: من بر این اندیشهام که هنر ما را قادر میسازد، در عین حال که خود را مییابیم، خود را گم کنیم.
_ چقدر پیچیده! باید بیشتر به آنچه که گفتید فکر کنم. شما چطور جناب سنکا؟ از منظر فلسفی هنر را چطور میبینید؟
_ لوسیوس آنایوس سنکا: بهنظرم همهی هنر ها تقلید از طبیعت است.
_ شما هم مثل آقای رایت، نگاه عمیقی به طبیعت دارید. خیلی دوست دارم نظر شما را هم بدانم جناب اِدگار دِگا!
_ ادگار دگا: من معتقدم هنر چیزی نیست که میبینید، بلکه آن چیزی است که باعث میشوید دیگران ببینند.
_ چه تامل برانگیز! و شما آقای پیکاسو! شما هنر را چگونه میبینید؟
_ پابلو پیکاسو: بنظرم هدف هنر شستن غبار زندگی روزمره از روح ماست.
_ و شما جناب سیبلیوس، به عنوان یک موسیقی دان نظرتان چیست؟
ژان سیبلیوس: هنر امضای تمدنهاست.
اجازه دهید تعریف کردن باقی مهمانی را به زمانی دیگر موکول کنیم. زیرا که همانطور که پیشتر هم اشاره شد، این نظرات متنوع انتها ندارند و بیشمارند. در واقع اینها، تنها تعداد محدودی از اندیشههای فراوانیست که در رابطه با بیکرانهی هنر وجود دارند!
اشتراکاتی از نظرات مختلف در باب هنر و هنرمند
در میان تعاریف ونظرات مختلف، میتوانیم اشتراکاتی برای هنر و هنرمند پیدا کنیم. شاید از این طریق بتوانیم بعضی از مرزهای بیکرانهی هنر را بشناسیم و نقطه اشتراک بعضی از آنها را در چند جمله خلاصه کنیم:
هنر هر چیزی است که زیبا باشد و نیک. چیزی که انسان را لطیف میکند. آنچه که او را با طبیعت زیبا پیوند میدهد و وجودش را بالنده میکند. هنر را میتوان نمادی از انسان بودن در نظر گرفت که به اشکال مختلفی برای دیدن و تفسیر دیگران متجلی میشود؛ گاهی به شکل یک نقاشی، گاهی به شکل یک موسیقی، گاهی در قالب شعر و بسیاری اشکال دیگر.
منظور از هنر و هنرمند چیست؟هنر تجلی یک فکر، احساس یا یک مفهومست. هنر با زبانی صلحآمیز میتواند طیف وسیعی از تجربیات بشری را بیان کند. بنابراین از اهمیت زیادی برخوردار است؛ فراتر از آنچه که فکرش را بکنیم.
هنر بستری است برای اندیشیدن؛ بستری برای تمرین تفکر و انسانتر شدن. هنرمند کسی است که میاندیشد!
کالبدشکافی واژه هنر
خود کلمهی هنر که در فارسی معادل آرتِ (art) انگلیسی آورده شدهاست، از ریشهی پهلوی “هونر” گرفته شده؛ کلمهی هو به معنای نیکی و خوبی است. هونر در اصل به معنای نیکمردی و جوانمردی است. در ادبیات فارسی از “هونر” یا “هنر” به معنای جوانمردی و فضیلت، زیاد استفاده شده است؛
چنان که جناب حافظ میفرمایند:
روندگان طریقت به نیم جو نخرند قبای اطلس آنکس که از هنر عاری است
یا جناب فردوسی که میفرمایند: هنر خوار شد، جادویی ارجمند
حالا میتوانیم به نقطه اشتراکاتی که از تعاریف مختلف هنر و هنرمند دست یافتیم، اینهارا هم بیفزایم:
جوانمرد شدن انسان و با فضیلت شدن او؛ تعاریفی که شاید بیکرانهی هنر را به مراتب بالایی از کمال نزدیک میکند.
عمیقتر بخوانید:
(از جنس همان بیشتر بدانیدها! برای آنها که میخواهند قطعات بیشتری از پازلِ بیکرانهی هنر را دریابند!)
از تخنه (techne) تا هنر (art)
کلمهی هنر به ازای واژهی آرت (art) در زبان انگلیسی به کار برده میشود اما خود کلمهی آرت قدمت طولانی ندارد. این کلمه متولد قرن هجدهم میلادی به بعد است.
در جهان غرب و در زبانهای اروپایی، در قلمرو مفهوم هنر، سه کلمه را به کار بردهاند:
نخست کلمهی تِخنه (techne) که کلمهی کهن از یونان است، سپس کلمهی لاتین آرس (ars) و در آخر کلمه جدید آرتِ انگلیسی یا کنوستِ (kunst) آلمانی.
حالا ببینیم داستان پشت پردهی این کلمات چیست و برای چه منظوری استفاده شدهاند؟
تِخنه(techne)
تخنه (techne) برای یونانیها، نوعی داناییست که در مفهوم آن نوعی معرفت نهفته است و آنها واژهی تخنه را به معنایی بسیار عام برای امور مختلفی مثل شعر، معماری، نقاشی، تاریخ، حکومت و سخنوری به کار میبردند. در واقع هنر در متن زندگی مردم حضور داشت و بنابراین هرکسی میتوانست یک هنرمند باشد.
آرس(ars)
در دوره قرون وسطی در زبان لاتین، کلمه آرس به ازای تخنه، تقریبا با همان معنای یونانی به کار گرفته شد.
بنابراین در دوره یونان باستان یا قرون وسطی، هنر را به صورتی که ما امروزه تجلیل میکنیم، درک نمیکردند و دنبال هنر در موزه ها نمیگشتند.
آرت(art)
در قرن هجدهم، آرس(آرت انگلیسی) معنای تازهای یافت. در واقع این واژه معنا و مفهومی از هنرهای مدرن را القا کرد که در تفکرات ملل دیگر برای آن معادلی موجود نیست و مخصوص تفکر غرب است به طوری که در قرون وسطی هم معادل غیرغربی برای آن وجود ندارد.
در واقع با پیدایش این کلمه، هنر از آن معنای عام خود فاصله گرفت و به نوعی برای طیف خاصی از جامعه تعریف شد. در حالی که تا قبل از آن هرکسی میتوانست هنرمند باشد.
هنر با ما سخن میگوید
هنر یعنی انتقال چگونه دیدنها و چگونه گفتنها در قطار تاریخ. هنر یک ارتباط است و اثر هنری با ما سخن میگوید. اثر هنری اجازه میدهد تا بتوانیم تخیل و اندیشه را هرچه بیشتر به کار بگیریم و داستانسرایی کنیم. تا بتوانیم دست به تفسیر بزنیم و تمرین اندیشهورزی کنیم. تا بتوانیم جهان را زیباتر ببینیم و حتی در میان رنجها اهل یافتن معنا باشیم.
سهگانهی زمان_ مکان_ هنرمند:
هنر یک هنرمند از زمان خود و مکانی که زیست میکند اثر میپذیرد. هنرمند با هم عصران خود در ارتباط است و زمینه های تاریخی همچون اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، علمی، فنی و معنوی بر رویداد هنری اثر میگذارد. در واقع بسیاری از آثار هنری تابعی از زمان آفرینش خود هستند. بنابراین اثر هنری میتواند با ما از رخدادها و وقایع زمانهاش سخن بگوید و آنها را برای ما شرح دهد. اغلب اوقات تاریخ رد پای خود را در اثر هنری به جامیگذارد و این رد پا تا همیشهی تاریخ ادامه خواهد یافت.
سقراط میگوید: ” عمر هنر دراز است و عمر آدمی کوتاه” در واقع هنر بدون وجود ما به حیات خود ادامه خواهد داد. همچون راویِ نامیرایی که در صحنه نمایش ایستاده و برایمان قصه تعریف میکند و هنرمندانه، بخشهایی از قصه را هم به تخیل خودمان واگذار میکند. زیرا که میداند اینکار قصه را شنیدنیتر و جذابتر میکند. خصوصا آنجا که رد پای نماد و رمز در میان باشد.
هنر و نماد و رمز
در بسیاری مواقع در بیکرانهی هنر، پای زبانی نمادین و رمزگونه در میان است. بنابراین باید توجه کنیم که گاهی بین دیدن و باز نمایاندن تفاوت وجود دارد. مثلا در یک اثر هنری تصویری مثل نقاشی، واقعیتها الزاما در آنچه که هنرمند شبیهسازی میکند گزارش یا بیان نمیشود. اینجاست که تخیل ما هرچه بیشتر به کار گرفته میشود و شروع به قصهپردازی میکند.
نقاشی بر دیوارهی غار ماندا گولی در کوههای آفریقای مرکزی، مربوط به دوران ماقبل تاریخ؛ هر شکل ممکن است بیانگر یک نماد باشد.
شما را به یک سفر دعوت میکنم!
هنر کرانی بیکرانه است. که برهر جایش که پا بگذاریم میتواند ما را در زیبایی خود غرق کند.
این کرانه انتها ندارد. پس بیاید با هم به بخشی از این بیکرانه سفر کنیم. بخشی که در آن، شاید بیشتر آثاری از جنس دیدن وجود داشته باشند؛ آثاری که به قول جهان مدرن، هنرهای تجسمی هم خوانده میشوند.
گیاهان مقاوم؛ اثری از پل کله
البته این آثار بقدری متنوع و متعدداند که ناچاریم با همدیگر در این سفر، فقط تعداد بسیار محدودی از آنها را بببینم. اما این سفر میتواند مقدمهای باشد برای سفرهای دیگر؛ سفرهایی به بخشهای دیگری از بیکرانهی هنر.
حدس میزنید که در این سفر از چه سرزمینهایی عبور میکنیم؟ چه آثاری را میبینم؟ با کدام یک از هنرمندان دیدار میکنیم؟
حدسهایتان را با ما به اشتراک بگذارید.
نگارنده: مریم رحمانی
منابع:
کتاب هنر در گذر زمان از هلن گاردنر- انتشارات نگاه
هنر مدرن از نوربرت لینتن – انتشارات نشر نی
حکت هنر و زیبایی در اسلام از دکتر شهرام پازوکی- فرهنگستان هنر
Courtauld.ac.uk
Artincontext.org
Thoughtco.com
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.